كانت و انتظار بشر از دين

دروس دین و زندگی متوسطه دوم

كانت و انتظار بشر از دين


 نقد انديشه 

كانت و انتظار بشر از دين 
سؤال: ديدگاه كانت در قلمرو دين و انتظار بشر از دين چيست؟ 
عبدالحسين خسروپناه 
شناخت ديدگاه كانت در باب انتظار بشر از دين به درك زمانه و فلسفه ى وى بستگى دارد. كانت در زمانه اى به صحنه ى مبارزه ى علمى پا نهاد كه بحران هاى تازه اى دامن گير فلسفه، علم و دين شده و علوم طبيعى و رياضيات كه راه تكامل مى سپرد، در دام شبهه هاى شك گرايان جديد گرفتار آمده بود. در چنين زمانه اى بود كه مسايل مابعدالطبيعه مورد بى مهرى قرار گرفت و هواداران اصالت تجربه به ويژه هيوم، با انكار جوهر مادى و نفسانى و ترديد در اصل عليت، پايه ى مكتب هاى عقل گرايى فلسفه را در اروپا لرزاندند و علم تجربى نيز هم پاى فلسفه متزلزل شد. فيزيك نيوتنى به درماندگى افتاد و از همه مهم تر، در جبرگرايى، قلمرو اخلاق نيز دچار بحران شد. در اين ميان، كانت طرح نظام نوين فلسفى را درانداخت و به پندار خود، تا اندازه اى توانست در كاهش آشفتگى ها و بحران هاى معرفت شناسى در علم اخلاق و الهيات، كام ياب گردد
انديشه هاى فلسفى كانت بر اروپا و همه ى فيلسوفان پس از او، تأثير چشم گيرى گذاشت. فيلسوفانى هم چون: هگل، ماركس، سارتر، راسل، پوپر و جان هيك و بسيارى از مكتب هاى فلسفى و كلامى همانند: اگزيستانسياليسم، پوزيتويسم، فنومنولوژى و پلوراليسم از مدرسه ى كانت، درس هاى فراوان آموختند. مارتين هايدگر; فيلسوف معاصر آلمانى در اين باره مى گويد: «كانت بر زندگى همه ى ما سايه افكنده است[1] اميل بريه; تاريخ نگار برجسته ى فرانسوى نيز مى نويسد: «به جرأت مى توان گفت از پايان قرن هجدهم تا كنون هيچ انديشه اى در فلسفه نبوده كه مستقيم يا غيرمستقيم از فلسفه ى كانت، نشأت نگرفته باشد».[2] 
كانت از زمان آشنايى با فلسفه ى هيوم، اندكى در ادراك هاى عقلى ترديد كرد و در برابر واكنش جزم گرايان و شك گرايان، واكنش سومى به نام فلسفه انتقادى يا نقّادى[3] را وارد ميدان انديشه ساخت. وى در فلسفه ى ذهن شناسى، بر اين نكته پاى مى فشارد كه پيش از رسيدن به معرفت، بايد توانايى ها، قلمرو و ابزار ذهن و شيوه ى پيدايش معرفت را شناخت. كانت بر اين باور بود كه ذهن تنها مى تواند نمودها را بشناسد نه بودها را; زيرا خارج پيرو ذهن است، نه ذهن پيرو خارج. به ديگر سخن، معرفت، آميخته اى از ماده ى خارجى و آن صورت ذهنى است كه خود، به ماده مى افزايد. كانت از آن به معرفت استعلايى ياد مى كند و فلسفه ى خود را نيز ايده آليسم استعلايى[4]مى نامد
گفتنى است صورت هاى ياد شده تنها بر داده هاى تجربى و حسى انطباق مى پذيرد. بنابراين، ذهن هم چون آينه تنها جنبه ى اثرپذيرى ندارد، بلكه عناصر ماتقدم به نحو پيشين در پيدايش شناخت، نقش مستقيم دارند. پس به نظر كانت، از در هم آميختن عناصر ماتقدم و صورت هاى خارجى، پديدارى به نام فنومن يافت مى شود كه بر نومن خارجى، انطباق كامل ندارد. وى با طرح عناصر ذهنى و ماتقدمى چون: عليت، جوهر، ضرورت و مانند اين ها كه هيوم از تبيين آن ها ناتوان بود، قضاياى علوم طبيعى و رياضيات محض را ممكن ساخت.[5]بدين ترتيب، مفاهيم علوم ماوراء طبيعى و الهيات مانند مفهوم خداوند چون نامحسوس اند، با عقل نظرى شناخت ناپذير دانسته شد. افزون بر آن، وى اصل عليت را نيز ساخته ى ذهن بشر دانست و گفت كه با كمك آن نمى توان به وجود خدا پى برد. سپس نتيجه گرفت صور استعلائيه، مانند مفهوم خدا نيز چون با پديدارها سر و كار دارند، به وسيله ى عقل نظرى، قابل درك و اثبات نيستند
كانت پس از عقل نظرى، به سراغ عقل عملى و اخلاق رفت. وى با پيش كشيدن الزام اخلاقى كه وجدان آن را مى پذيرد، خدا را به عنوان اصل موضوعى پذيرفت. در نگاه كانت، پذيرش نظام اخلاقى جهان و وجود قوانين اخلاقى، به وجود قانون گذارى بستگى دارد كه مبدأ و ضامن آن قوانين باشد. به همين دليل، وظيفه ى دين تنها در راهنمايى و روشن گرى اخلاق و ضمانت اجراى قوانين اخلاقى و تضمين پاداش عادلانه، خلاصه مى شود و كشف جهان طبيعت و برآوردن نيازهاى فردى و اجتماعى بر عهده ى علم خواهد بود. با اين انتظار محدود از دين، قلمرو علم و دين به طور كامل از هم جدا مى شود و هيچ گاه تعارضى ميان آن ها پديد نمى آيد
به گفته ى باربور «از نظر كانت، سرآغاز دين و ديانت در حوزه ى كاملاً متفاوتى است; يعنى در احساس الزام اخلاقى انسان نه مسايل نظرى متافيزيك، بلكه مسايل عملى اخلاق نقش دارد كه وجود خداوند را به عنوان اصل مسلم مى پذيرد ... كانت تا آن جا پيش مى رود كه خداوند را يك اصل مسلم نظام اخلاقى مى داند و عقايد دينى را مسلماتى مى شمارد كه آگاهى ما از الزام اخلاقى، آن ها را ايجاب مى كند. وقتى عمل ما در ميل به انجام وظيفه، ريشه داشته باشد، تأييد ضمنى اين اعتقاد است كه جهان يك نظام اخلاقى است. وجود يا حضور قوانين اخلاقى نيز به وجود مقنن بستگى دارد كه همانا مبدأ و ضامن آن قوانين است. تلاش اخلاقى مستلزم قبول يا وجود نوعى همبستگى بين فضيلت و نيك فرجامى است و ما طبعاً به مسلم گرفتن وجود «موجودى» رهنمون مى شويم كه با تضمين ثواب عادلانه ى فضيلت در حيات ديگر، عدالت را برقرار مى سازد... بدين سان عقل عملى، وجود خداوند و اختيار را تصديق مى كند، حتى اگر عقل نظرى نتواند وجود آن ها را اثبات كند. كانت مى گويد: تجربه ى اخلاقى، انديشه ى وجود حقيقى خداوند را موجه مى سازد، ولى مبنايى براى دعاوى معرفت دينى فراهم نمى كند.[6] 
بنابراين، كانت قلمرو دين و انتظار بشر از دين را در باورمندى به خداوندى خلاصه مى كند كه ضمانت اجرايى اخلاق و قوانين حقوقى را فراهم مى آورد. بدين ترتيب، انتظار او از دين تنها در تبيين اين گستره معنا مى يابد و به همين دليل است كه متون دينى و فهم عالمان دين از گزاره هاى دينى را بيهوده مى داند و تنها براى دين عقلى و طبيعى يا دئيسم، جايگاه منطقى در نظر مى گيرد
سؤال: چالش هاى معرفت شناسى كانت در زمينه ى گستره ى دين چيست؟ 
مهم ترين بحث درباره ى ديدگاه كانت، نقد معرفت شناختى است كه تفصيل آن به نوشتن رساله اى جداگانه نياز دارد. اينك به طور گذرا بدان مى پردازيم.[7] 
1.
پى آمد نظريه ى معرفت شناختى كانت، نفى واقع گرايى در معرفت يا ناتوان شمردن بشر از دست يابى به واقعيت هاست; زيرا با فرض پذيرش مجموعه اى از مفاهيم ذهنى، واقع نمايى آن ها را نمى توان اثبات كرد. در اين صورت، دانش ما به آن مفاهيم ذهنى آميخته خواهد شد و از واقعيت، تصويرى خالص نخواهيم داشت; زيرا از وراى مفاهيم دينى خود نمى توانيم به واقعيت برسيم
2.
اين ادعا پذيرفتى نيست كه تنها مواد زمانى و مكانى به صورت هاى ذهنى در مى آيند و حقايق مجرد و ماوراء طبيعى و متافيزيكى از اين صورت هاى ذهنى و قالب هاى ما تقدّم بيرون هستند; زيرا با علم حضورى، رابطه ى علّى و معلولى و با علم حصولى، رابطه ى خالق هستى و عالم طبيعت، قابل تصور و درك است. از نظر معرفت شناسى اسلامى، عقل نظرى از ادراك كليات و انطباق آن بر مصداق هاى ماوراء طبيعى، ناتوان نيست
3.
انحصار دين در ضمانت اجرايى اخلاق شايد با دين مسيحيت كنونى سازگار باشد، ولى با اديان ابراهيمى واقعى به ويژه دين اسلام كه در بردارنده ى شريعت و مسايل فردى و اجتماعى، سياسى و حكومتى، دنيوى و اخروى، اقتصادى و اخلاقى است، سازگار نيست. به ديگر سخن، رويكرد كانت با روش درون دينى اسلام، مقبوليت پيدا نمى كند
4.
دخالت دين در قلمرو اخلاق تنها در ضمانت اجرايى آموزه هاى اخلاقى و تضمين پاداش عادلانه، خلاصه نمى شود. عقل عملى و وجدان آدمى تنها مى تواند كليات و پاره اى از جزئيات اخلاقى را درك كند و بسيارى از مسايل جزئى و مصداق هاى اخلاقى از مدار درك عقل و شهود انسان، بيرون است كه اختلاف عقول عاقلان و شهود شاهدان اين ادعا را تأييد مى كند. بنابراين، دين در بيان مصداق ها و مسايل جزئى اخلاقى، حضور جدّى دارد و انسان در اين موارد، نيازمند دين است
5.
بر خواننده پوشيده نيست كه كانت، به دليل بى اعتبار دانستن كتاب مقدس مسيحيت و با ديدن تعارض هاى فراوان علم جديد با دين تحريف شده ى مسيح، هيچ گرايشى به دين وحيانى نداشت و تنها كاركرد دين را در دين طبيعى و دئيسم مى دانست. از اين رو، گرچه كانت منكر دين نشد، ولى دين آسمانى و تشريعى را نيز نپذيرفت.


[1]. فلسفه ى كانت، استفان كورنر، برگردان عزت الله فولادوند، تهران، انتشارات خوارزمى، مقدمه ى كتاب
[2].
همان
[3]. critical philosophy. 
[4]. TRANS CENDENTAL IDEALISM. 
[5].
نك: سنجش خردناب، ايمانوئل كانت، برگردان: ميرشمس الدين اديب سلطانى، انتشارات اميركبير; تمهيدات، ايمانوئل كانت، برگردان: غلام على حداد عادل، انتشارات نشر دانشگاهى; فلسفه ى كانت، استفان كورنر، برگردان: عزت الله فولادوند; نقد قوه ى حكم، برگردان: عبدالكريم رشيديان، نشر نى
[6].
علم و دين، صص 93 ـ 94
[7].
نك: آموزش فلسفه، محمدتقى مصباح يزدى، انتشارات سازمان تبليغات اسلامى، ج 1، صص 200 ـ 204.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



:: موضوعات مرتبط: مقالات عمومی، ،
نویسنده : محمد رضا تیموری
تاریخ : یک شنبه 2 فروردين 1394
زمان : 14:4


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.